کد مطلب:28858 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

شهادت محمّد بن ابی بکر












امام علیه السلام در سال 36 هجری به پیشنهاد عبد اللَّه بن جعفر، محمّد بن ابی بكر را به استانداری مصر گماشت و این پس از عزل قیس بن سعد از آن جا بود.[1] از این رو، محمّد بن ابی بكر در جنگ صِفّین حضور نداشت.[2].

محمّد بن ابی بكر بر كسانی كه تفكّر و گرایش عثمانی داشتند، سخت گرفت.[3] آنان نیز پس از آنچه در صفّین گذشت و كار به حكمیّت انجامید، بر ضدّ محمّد بن ابی بكر نافرمانی و شورش كرده،[4] عرصه را بر او تنگ كردند.[5] معاویه و عمرو عاص، فرصت را غنیمت شمرده، به حمایت شورشیان پرداختند.[6] نزدیك بود كه كارها در مصر از هم بپاشد و این اقلیم از قلمرو حاكمیت دولت اسلامی بیرون رود. از این رو، امام علی علیه السلام مالك اشتر را به جای او تعیین كرد تا آتش شعله ور فتنه آن جا را فرو نشاند؛[7] لیكن این یاور بی نظیر و نمونه، با روشی مزوّرانه و كثیف كه معاویه به كار بست، به شهادت رسید. امام علیه السلام محمّد را دوباره به آن جا بازگرداند.[8].

معاویه، عمرو عاص را همراه با گروهی برای كمك به یاغیان فرستاد.[9] عمرو عاص، چون در زمان خلافت عمر مصر را گشوده بود،[10] در آن جا نفوذ داشت. برخوردهایی پیش آمد كه كنانه در آن به شهادت رسید. او را محمّد در رأس دوهزار نفر برای رویارویی با عمرو عاص فرستاده بود.[11] این سبب شد كه یاران محمّد بن ابی بكر، امیر خود را تنها گذاشتند،[12] او هم به چنگ دشمن افتاد. از سوی دیگر، یاری خواهی امام علیه السلام از مردم كوفه برای پشتیبانی محمّد، بی فایده بود.[13] كار به آن جا كشید كه معاویة بن خدیج، محمّد بن ابی بكر را داخل پوست الاغ مُرده بگذارد و آتش بزند، در حالی كه تشنه بود.[14] در برخی نقل ها آمده است كه او را زنده زنده سوزاند.[15].

شهادت محمّد بن ابی بكر، امام علیه السلام را بسیار اندوهگین ساخت[16] و به سخت ترین وجه، بر آنچه بر سر عزیز از دست رفته اش آمد، نالید. وقتی علّت این ناله و بی تابی شدید را پرسیدند، فرمود: «خدا محمّد را رحمت كند! جوان نورسی بود. به خدا سوگند، دوست داشتم كه هاشم مرقال را بر مصر بگمارم، بی آن كه از محمّد بن ابی بكر نكوهشی كنم. او كوشید و به تكلیف خود عمل كرد».[17].

حضرت پیوسته در مناسبت های مختلف از محمّد یاد می كرد و او را می ستود و می فرمود: «برایم دوست داشتنی بود. تربیت شده من بود.[18] در مرگ او از خداوند اجر می طلبیم. فرزندی خیرخواه، كارگزاری سخت كوش، شمشیری بُرنده و ستونی جلوگیرنده بود».[19].

2829. تاریخ الطبری - به نقل از محمّد بن یوسف انصاری، از پیرمردی از مردم مصر -: محمّد با دو هزار نفر بیرون شد. عمرو عاص به پیشواز كنانه رفت كه در طلیعه سپاه محمّد بود. عمرو عاص به سوی او رفت و چون به او نزدیك شد، گروهان ها را یكی پس از دیگری گسیل داشت؛ امّا هر بار كه گروهانی از شامیان جلو می آمد، محمّد با همراهانش بر آنها می تاخت و آنان را وا پس می زد تا به عمرو عاص می پیوستند.

چندین بار چنین كرد. عمرو عاص كه چنین دید، در پی معاویة بن خدیج فرستاد. او هم با انبوهی از افراد آمد و كنانه و یارانش را محاصره كردند. شامیان از هر سو آنان را در بر گرفتند. كنانة بن بشر كه چنین دید از اسبش فرود آمد. یارانش نیز پیاده شدند، در حالی كه كنانه می گفت: «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَبًا مُّؤَجَّلاً وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ ی مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الْأَخِرَةِ نُؤْتِهِ ی مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّكِرِینَ؛[20] هیچ كس نخواهد مُرد جز با اذن خدا، نوشته ای است مدّت دار. و هر كس در پی پاداش دنیا باشد، از آن به او می دهیم و هر كس جویای ثواب آخرت باشد، از آن به او می دهیم و شاكران را پاداش خواهیم داد». با شمشیرش با آنان جنگید تا شهید شد.

عمرو عاص به سوی محمّد بن ابی بكر آمد، در حالی كه یارانش در پی دریافت خبر شهادت كنانه، از گرد او پراكنده شده بودند. او تنها ماند و كسی همراهش نبود. محمّد كه چنین دید، بیرون شد و در راه پیاده می رفت تا به خرابه ای در كنار راه رسید و در آن جا پناه گرفت. عمرو عاص آمد و به شهر فُسطاط وارد شد.

معاویة بن خدیج در پی محمّد بود، تا آن كه بر او دست یافتند و از آن خرابه بیرونش آوردند، در حالی كه ازتشنگی رو به مرگ بود. او را به سمتِ فسطاطِ مصر بردند. معاویة بن خدیج به او گفت: می دانی با تو چه خواهم كرد؟ تو را در درون [پوست ]الاغ كرده، به آتش می كشم.

محمّد گفت: اگر با من چنین كنید، چه بسیار با اولیای الهی چنین كرده اند و من امیدوارم این آتشی را كه مرا در آن می سوزانی، خداوند بر من سرد و ایمن گرداند، آن گونه كه بر ابراهیم خلیل كرد و آن را وسیله هلاك تو و دوستانت سازد، آن گونه كه با نمرود و همراهانش چنان كرد. خداوند، تو و كسانی را كه یاد كردم و پیشوایت معاویه و این شخص (اشاره به عمرو عاص) را با آتش گدازان و شعله ور دوزخ بسوزاند؛ آتشی كه هرچه فروكش كند، خداوند شعله ورترش می كند.

معاویة بن خدیج گفت: من تو را به سزای قتل عثمان می كشم.

محمّد گفت: تو را به عثمان چه؟ عثمان به ستم رفتار كرد و حكم قرآن را وا نهاد. خداوند فرموده است: «ومَن لَّمْ یَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَل-ِكَ هُمُ الْفَسِقُونَ؛[21] و هر كس به آنچه خداوند نازل كرده است، حكم نكند، آنان همان فاسقان اند». ما از او كین خواهی كرده، او را كشتیم. تو و همپالكی هایت هم آن را تحسین كردید. اگر خدا بخواهد، ما را از گناه او مبرّا ساخته است، و تو در گناه و خطای بزرگ او شریكی و خدا تو را هم همانند او سازد.

معاویة بن خدیج خشمگین شد. او را جلو آورد و كشت. سپس او را داخل لاشه الاغی افكند و با آتشْ او را سوزاند.

چون خبر به [ خواهرش ]عایشه رسید، بسیار ناراحت شد و در پی نمازش معاویه و عمرو عاص را نفرین كرد. سپس خانواده محمّد را نزد خودش برد. قاسم، پسر محمّد بن ابی بكر هم جزو خانواده اش بود.[22].









    1. تاریخ الطبری: 554/4، الكامل فی التاریخ: 356/2، الغارات: 219/1.
    2. تاریخ الطبری: 557/4، الكامل فی التاریخ: 357/2، الغارات: 254/1.
    3. تاریخ الطبری: 94/5 و 95، الكامل فی التاریخ: 357/2؛ الغارات: 254/1.
    4. الغارات: 254/1.
    5. تاریخ الطبری: 95/5، الكامل فی التاریخ: 410/2، الغارات: 254/1.
    6. الغارات: 276/1، تاریخ الطبری: 94/5.
    7. الأمالی، مفید: 4/79، الغارات:257/1-259، أنساب الأشراف: 167/3 و 168.
    8. نهج البلاغة: نامه 34، الغارات: 268/1 و 269، أنساب الأشراف: 168/3 و 169.
    9. أنساب الأشراف: 170/3، تاریخ الطبری: 100/5، مروج الذهب: 420/2.
    10. تاریخ الطبری:104/4-111، الكامل فی التاریخ:174/2-177.
    11. تاریخ الطبری: 103/5، الكامل فی التاریخ: 412/2، أنساب الأشراف: 171/3.
    12. أنساب الأشراف: 170/3، تاریخ الطبری: 103/5 و 104، مروج الذهب: 420/2.
    13. تاریخ الطبری: 107/5، الكامل فی التاریخ: 413/2 و 414، أنساب الأشراف: 170/3.
    14. أنساب الأشراف: 171/3 و 172، تاریخ الطبری: 104/5 و 105، الكامل فی التاریخ: 413 /2.
    15. الاستیعاب: 2348/423/3، مروج الذهب: 420/2.
    16. نهج البلاغة: حكمت 325، الغارات: 295/1، تاریخ الطبری: 108/5، مروج الذهب: 420/2.
    17. الغارات: 301/1، نهج البلاغة: خطبه 68.
    18. نهج البلاغة: خطبه 68، الغارات: 301/1.
    19. نهج البلاغة: نامه 35.
    20. آل عمران، آیه 145.
    21. مائده، آیه 47.
    22. تاریخ الطبری: 103/5، الكامل فی التاریخ: 412/2 و 413، الغارات:282/1-285.